خبر فوری - سوره را در ایران می خوانیم - پاسداران

سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سفارش تبلیغ
صبا ویژن





مطالب از نشر بازمانده ، آخرین شماره ء سوره ، فردا یکشنبه در ویژه نامه پیوست روزنامه ایران منتشر خواهد شد.  

پی نوشتی بزرگتر از اصل :  

در طول دوران کودکی ، بیاد ندارم که زمانی که پدر در جبهه بود ، به ما گفته باشند که پدرت جبهه است. فقط شاید یکبار گفتند که مسافرت است. اما هربار که می آمد ، توی سامسونت مدل اکولاک پدرم - که تقریبا 20 سال با همان به وزارتخانه رفت و برگشت – پر بود از کتاب. حالا چه پدر جبهه رفته بود و یا دور تا دور ایران ، در ماموریت و استقرار در مناصبی که لیبرالها از ترس جنگ رها کرده و فرار کرده بودند ، عادت ما بچه هایش این شده بود که حتی قبل از اینکه خود پدر را درست ببینیم دور کیف سامسونت بابا حلقه بزنیم .  

این عادت بابا ، تا زمانی که دیگر از هم جدا نبودیم ادامه پیدا کرد. اما هنگامی که پس از پایان جنگ به تهران برگشتیم ، پدر روش خود را عوض کرد. اما منش را ، نه. جمعه عصرها ، بعد از نماز جمعه ، اگر همه درسهایشان را خوانده بودند ، همه ء سه تا جغلهء بزرگتر را با خود به کتابفروشی سازمان تبلیغات اسلامی می برد و ما را رها می کرد تا هرکتابی که می خواهیم را برداریم. نه محدودیت تعداد داشتیم و نه از موضوع قیمت با خبر می شدیم .  

بدون شک ، تنها چیزی که ما را در تعداد محدود می کرد این بود که دیگر از کتابی خوشمان نمی آمد که برداریم . خدا را شکر آن زمان هفته ای یک دو عنوان خوب بود که بردارم . من از همه بیشتر  برمی داشتم . تا زمانی که خانه مان در نقاط مرکزی تهران بود و ما هم کوچک ، این رسم حفظ شد. بعد از آن و از زمانی که به راهنمایی رفتیم ( یعنی رفتم ) بابا روش را عوض کرد. اما منش را ، نه .   

دیگر ، هر سال ما را با خود به نمایشگاه بین المللی کتاب می برد و غرفه های کتابهای فارسی را زیر و رو می کردیم . بازهم برایمان می خرید و ما بازهم خیلی از مضوع قیمت مطلع نمی شدیم .  

در گام بعدی ، دیگر ، این ما بودیم که برای خرید کتابی خاص از او پول می گرفتیم . آرام آرام چند اتفاق در حال رخداد بود. یکی اینکه کتابها آرام آرام به شکلی گران شد که دیگر با یکی دو هزار تومان پنج شش عنوان بیشتر نمی شد خرید. دیگری اینکه سهمیه های ما برای خریدکتاب هم بیشتر و بیشتر می شد، اما زور گرانی بیشتر از سهمیه های بابا بود و هنگامی که سهمیهء من پنج هزارتومان شد ، با خوشالی فراوان در نمایشگاه کتاب شروع به خرید کردم ، اما این اولین بار بود که فهمیدم  کتاب گران شده .  

چهار پنج سال پیش ، زمان مجردی ، دیگر اگر پا در نمایشگاه کتاب می گذاشتم ، با احتساب تخفیف هایی که می گرفتم بیش از یکصدو پنجاه هزار تومان کتاب می خریدم . گاهی دنبال یک کتاب در یک انتشارات معتبر می گردی و کار به جای می رسد که از تعدد عناوین جذاب ، از جلوی انتشساراتی فرار می کنی ! مصیبت دوم ، حمل و نقل آنها به منزل بود. گاها، همکاران با دیدن کتابهایی که خریده بودم ، دسته جمعی و با راهنمایی خودم به محل انتشاراتی ای که از آن کتاب را خریده بودم می رفتند و سه چهار سری از سه چهار کتابی که خریده بودم می گرفتند. حتی یک بار محل کارم عین تمام کتابهایی که من برای خودم خریده بودم را دوباره سفارش داد .  

***

کتابهایی که پدرم در کیفش می آورد و مرا به خود جذب می کرد چندتا بود : قصه های خوب برای بچه های خوب انتشارات امیر کبیر ، مجموعه کتابهای حاوی خاطرات و داستانهای مربوط به دفاع مقدس ، مجله امید انقلاب ، مجموعه متل ها و مثل ها ( مجموعه مثلهای زبان فارسی و شرح داستان آنها و مجموعه چی چرا چگونه - که یک مجموعه کتاب علمی است – بود. بگذریم که پدر کتابهای فنی درسی خود بابا را هم در آورده بودم و بابا را سئوال پیچ کرده بودم که تو که رشته شیمی می خوانی ، چرا کتاب مبانی الکترونیک (شیلینگ ادیت چهارم) می خوانی ؟ بگذریم که من ابتدائا هرچه از الکترونیک یاد گرفته بودم از توی کتاب شیلینگ پدرم بود.

اما آن کتابی که هروقت در کیف پدرم نبود – جدی می گویم – غصه می خوردم و هرجور شده دوست داشتم تا سری کاملش را داشته باشم ، سورهء بچه های مسجد بود. بعدها در کنار آن ، سوره ء دیگری که همین ماهنامهء سوره باشد هم در آمد. اما قد وبالای من به آن نمی رسید. زیاد با بخشهای ادبیات داستانی اش و این حرفها کار نداشتم . اما آن چیزی که از دل آن برای من در می آمد ، کارهای قشنگ داستانی و شعارهای مقاومت آن بود.  

حالا امروز ، سوره از انتشار باز مانده .  

می خواهم بدانم چه چیزی عوض شده . سوره ؟ حوزه هنری ؟ سازمان تبلیغات ؟ اگر همه اینها با هم عوض می شدند ، محتوای سوره عوض می شد اما از نشر باز نمی ماند. یحتمل یکی عوض نشده بود. سازمان تبلیغات و مهرنیوزش که تکلیفشان روشن است. حوزه هنری هم که از زمان محمدعلی زم حالش بد شده بود و به خط تجارت نفت و سیگار روی آورده بود. اما سوره، جلیلی ، بوی عوض شدن نمی دهد. فکر می کنم همان جوان خط سالم قبلی است. بنیانیان چه می کند ؟ نمی دانم . اما من ، آنچه که می دانم اینکه ، اگر قرار بود نشریه ای تعطیل شود ، اولویت و اضطرار و فوریت ، بر تعطیلی تهران نیوز و سایت ایران نیوزی است که حداقل 10 تا از لینکهای کنار وبلاگ مدیرمسئولش رسما مبتذل و اشاره کننده به سایتها و تصاویر پوچ بود.

با هم ، سوره را در ایران خواهیم خواند تا بدانیم بنیانیان و جلیلی دقیقا برسر چه دعوا می کردند.  

در وقت اضافه :  

این آن چیزیست که در سایت سوره مهر درخصوص ماهنامه سوره درج شده است :  

درباره سوره

مدیر مسئول: حسن بنیانیان

سردبیر: وحید جلیلی

اولین شماره این ماهنامه در فروردین ماه سال 1368 منتشر شد. سردبیری اولین شماره‌های سوره بر عهده سید محمد آوینی بود. بعد از انتشار چند شماره، سید مرتضی آوینی جای برادر کوچک‌تر را گرفت و کار انتشار ماهنامه را تا 40 شماره ادامه داد. آوینی در شرایطی اقدام به انتشار سوره کرد که نشریات رنگارنگ فرهنگی در حال فعالیت جدی بودند و جبهه بچه‌های انقلابی از داشتن حتی یک نشریه فرهنگی نیز محروم بود.

کار سید شهیدان اهل قلم بعد از شهادت او در فروردین 72 مدتی متوقف ماند و پس از آن دیگرانی همچون سید محمد آوینی ، سید علی میرفتاح و سید عبدالجواد موسوی کار وی ادامه دادند. از اواخر سال 81 وحید جلیلی سردبیری این ماهنامه را بر عهده گرفت. 

«سوره قرار است ماهنامه‌ای فکری، فرهنگی و هنری باشد و با رویکردی جهانی، تاریخی و آسیب‌شناسانه به تحلیل و تفسیر مسائل بپردازد.» 



نویسنده : ابوذر منتظرالقائم » ساعت 3:53 عصر روز جمعه 85 اسفند 25